مصاحبه جدید عادل فردوسیپور با اشکان دژاگه سوژه فعلی فوتبال ماست. هم خود فردوسیپور در فوتبال ما شخصیت اثرگذاری است و هم جایگاه اشکان دژاگه با آن سابقه ملی و باشگاهی بر اهمیت این حرفها میافزاید. دژاگه در دو جام جهانی برای ما بازی کرده و کاپیتان تیم ملی بوده، بازیکن فیکس تیمهای رده پایه آلمان که اتفاقاً در همین جام جهانی نوجوانان اخیر هم قهرمان شدند تا اهمیت این رده برای ژرمن ها مشخص شود. جایگاه فوتبال آلمان و بوندسلیگا هم که گفتن ندارد.
خاطرات و تجربیات اشکان دژاگه میتواند خیلی برای بازیکنان جوان مفید باشد. جایی که از اشتباهاتش میگفت و مسیری را که در دنیای حرفهای طی کرده است. اما برای ما مهمترین بخش، حضورش در تیم ملی بود. همان زمان که قرار بود اشکان دژاگه به تیم ملی بیاید و مدیران باشگاه ولفسبورگ او را تهدید کردهاند که اگر تیم ایران را انتخاب کند، جایگاهش در این باشگاه را از دست میدهد. نیازی نبود که اشکان با آن نجابت شرقی از نژادپرستی شدید در آلمان حرف بزند، میدانیم در کشور ژرمنها چه خبر است و قبل از اشکان هم چه بلایی سر فریدون زندی آمد. اما نکته جالب و مهم آنجاست که اشکان دژاگه در نهایت صداقت ازنگرانیهایش بابت ادامه حرفهاش در بوندسلیگا گفت. او منتی سر تیم ملی نگذاشت و ادا هم در نیاورد، خیلی راحت گفت که این تصمیم برایش سخت بوده چون مثل هر خارجی دیگر در کشور غریب نگران آیندهاش بوده است.
اشکان در آلمان زندگی کرده و خانوادهاش هم آنجا ساکن هستند. او میدانست که تا پایان عمر باید در همین کشور زندگی کند، پس یک تصمیم مقطعی و لحظهای می توانست پیامدهای زیادی برایش داشته باشد. پس هم نگرانی او به حق بوده و هم انتخابی که کرده بسیار با ارزش، چرا که با شجاعت پای تمام عواقب بعدی ایستاد. اما این ادبیات او برای ما تازگی دارد...
ما در دهههای گذشته لژیونرهایی در همین بوندسلیگا داشتیم که همیشه در تیم ملی متهم بودند که مراقب ساقهایشان هستند! بازیکنانی داشته و داریم که نامشان را تریلی نمیکشد اما به بهانه از دست دادن موقعیت خود در تیم باشگاهی، خیلی راحت دعوت تیم ملی را رد کرده و میکنند. فقط علی دایی بود که هر زمان تیم ملی بازی داشت، تحت هر شرایطی خودش را میرساند و نگران شرایطش در باشگاه نبود. شما به فوتبال خودمان نگاه نکنید که خارجیهای ضعیف تحت هر شرایطی هستند! در فوتبال دنیا یک خارجی باید سه برابر نیروی بومی خوب باشد و زحمت بکشد تا بازی کند. آنجا هر تیم آنقدر بازیکن دارد که اگر شما سه ماه برای رسیدن به ترکیب زحمت بکشید اما یک بازی را غیبت کنید - حال چه به دلیل مصدومیت چه محرومیت و چه بازی تیم ملی - دوباره باید از صفر برای رسیدن به ترکیب تلاش کنید. این یعنی حتی اگر دشمنی و تهدید هم در کار نباشد، بازیکن با خود فکر میکند که دوباره باید چه مسیر سختی را طی کند تا به همین جایگاه که دارد، برسد اما اشکان این ریسک را به جان خرید فراموش نکنید که او مستقیم تهدید هم شده بود!
ما بازیکنانی داشتیم که تنها برای خود شیرینی به باشگاهشان میگفتند که ببینید ما به خاطر باشگاه قید تیم ملی را زدیم. آنها بهانه میآوردند که مریض هستند یا مشکلات خانوادگی دارند اما از این کارت برای رسیدن به ترکیب در باشگاهشان استفاده میکردند. بسیار بازیکنانی در این دو دهه داشتهایم که برای تیم ملی همیشه مظلوم یا ضعیف بودند اما مثل بنز در تیم باشگاهیشان تمرین و بازی میکردند و عجبا که همانها همیشه بیشترین منت را سر تیم ملی گذاشتند که ما به خاطر تیم ملی چنین و چنان کردیم!
راست است که هرجا عمل کم بیاید زبان به کار میافتد. کسی مثل اشکان یا علی دایی که در عمل تیم ملی را به باشگاه ترجیح داده هرگز در عمرش این حرف را نزد و آنها که برعکس، هنوز منت بر سر تیم ملی دارند. این سوژه بماند برای روزی دیگر؛ نگرانیهای یک پدر بابت برخوردی که با پسرش در وطنش خواهد شد، آن هم به خاطر چند تتو!
0 دیدگاه